"به امید دیدار دوستان و علاقه مندان"
ایرج جنتی عطایی :
رَدای عشق پوشید،شبِ خاکستری پوش!
چراغون شد از آغاز،حریمِ سردِ آغوش!
من و خاکسترِ عشق،تو و گل باغِ روشن!
به بادم دادی اما،نجاتم دادی از من!
ریـــتمِ بــــــــــارون توی بلوارِ نئــون،
طــــرحِ نورانــیِ رفـــــت و اومـــده!
که نفس پشتِ نفس،راهِ منـــــــو،
سمــــــتِ رفتـــــــارِ تنِ تو پُل زده!
مستی و مست تر شو،بی زیر و بی زبر شــوبی خویش و بی خبر شو،خود از خبر چه آید؟
فرزاد حسنی :
دستِ تو،اولِ عشقه،بسپارش به آخرین مَرد !
مَردی که پشتِ یه دیوار،واسه چشمات گریه می کرد ...!